دلم تنگه برات

بنام او که عشقش بی انتها، مهرش بی پایان ورحمتش بیکران است

دلم تنگه برات

بنام او که عشقش بی انتها، مهرش بی پایان ورحمتش بیکران است

قصه بی پایان دل من

                           

 
 اجازه برای انتظار
 

 

 

اجازه هست عشق تورو تو کوچه ها داد بزنم ؟

 


رو پشت بوم خونه ها اسمتو فریاد بزنم؟

 


اجازه هست مردم شهر قصه مارو بدونن

 


اسم منو عشق تورو توی کتابا بخونن

 


اجازه هست که قلبمو برات چراغونش کنم

 


پیش نگاه عاشقت چشمامو قربونیش کنم

 


اجازه می دی تا ابد سر بزارم رو شونه هات

 


روزی هزارو صد دفعه بگم که می میرم برات

 


اجازه می دی که بگم حرف عاشقانه هام تویی

 


دلیل زنده بودنم درد ترانه هام تویی

 

 


اجازه  دارم به همه بگم که تو مال منی

 


 ستارها اینو میگه که تو اقبال منی 

 


اجازه هست جار بزنم بگم چه قدر دوست دارم

 


بگم می خواهم بخاطرت سر به بیابون بذارم

 

 


اجازه تو دست تو اجازه من دست تو

 


خنده من خنده تو شکست من شکست تو 

 

آره عزیز اجازه هست قصه ام را با انتظار با تو ادامه بدم ؟!

 

منتظرم به قاصدک از تو خبر بیاره


به قاصدک که با خودش عطر تنه تو داره


بیاد و همراه خودش تو این شبای بی کسی 


خورشید چشمای تو رو تو اینه ها بیاره


بودن تو مثل نفس نبودنت مثل مرگ

 

 


بی تو یه برگ زخمی ام اسیر دست اجل


یه نیمه جونم تو بیاتو بیا که از تو جون بگیرم


یه بی نشونی که می خوام از تو نشونه بگیرم


حالا که تمومه لحظه هامو انتظار تو پر کرده برگرد


وای ازاین لحظه هایی که توی انتظارت دلم بی تو سرکرد

 

 


تومثل یک معجزه ی حقیقی


تو لحظه های بیم و نا امیدی


که در غروب آخرین دقایق


از آسمون به داد من رسیدی


من آخرین امید این نگاهو


به لحظه ی اومدن تو بستم


بیا که در نهایت صداقت


به انتظار دیدنت نشستم