تو به رسم بی وفــا ها ، دلمو شکستی راحــت
ولی من نفرین نکردم ، واستم دعــا مــی کردم
تنها بودم و من امّا ، تـو رو تنهـا نمـی ذاشتم
من غرورمو شکستم ، تو دلم رو می شکونــدی
تو دلم زار میزدم من ، ولی اشکامــو ندیــدی
اولش با مهربونیت ، دلمـــو به چنـــگ اُوردی
امّا وقتی که می رفتی دلو با خـــودت نبـردی
رفتی و تنهام گذاشتی ، اولش گریه کار من شـد
توی این قسمت بازی غصه تنها یار من شـــد
روزگار صفحش ورق خُرد ، اومده اون روی سکـه
قسمت دوم بازی : تـو شـــدی همـدم غصــه
حالا که همه گذاشتن تـو رو تنها تـــوی قصـه
اومدی سراغ من باز ، ولی این دفعه با گریـــه
امّا من دیگه نه اونم که واست دعـا بـخـونـــم
واسه قلـب تـو بسوزم ، پــای عشق تو بمونم
دیگه واژه ای نمونده ، واسه از تو شعر سـرودن
دیگه هیچ دلی نمونده ، واسه بخشش و گذشتن
دیگه دیره واسه گریـه ، اومــده آخــر بـــازی
من بــرنده شدم و تو مثل یک بـازنـده باختی