دلم تنگه برات

بنام او که عشقش بی انتها، مهرش بی پایان ورحمتش بیکران است

دلم تنگه برات

بنام او که عشقش بی انتها، مهرش بی پایان ورحمتش بیکران است

عاشقانه های دل من

 

برای شفای عزیزدلم دعاکنین
 
التماس دعا

عاشقانه های دل من 

آه! بدان گونه در پایان سفر

در گرمای شب دراز می کشم

با دلی دردمند می اندیشم

که یاری می خواهم . یاری که کنارم بیارآمد

کسی که منظورم را بفهمد

دستان مهربانی می خواهم تا مرا در بر گیرند

امشب به دستان مهربان نیاز دارم

آنها را بر شانه هایم می گذاری؟

آنها را بر چشمهایم می کشی؟

دستان مهربانی می خواهم تا مرا به بهشت برسانند

آن گاه که همه چیز به سر می آید

به دستان مهربانی نیاز دارم تا مرا

 

در طول شب در برگیرند

با لبان مخملینت مرا لمس کن

تمام عشق خود را به تو می بخشم

در زیر نور مهتاب دلت را بدست می آورم

 

حالا کجایی؟

از تاریکی بیرون بیا

حالا کجایی ؟! می خواهمت

نازنینم!

اگر دیدی کنار ماه می خندم  

میان باد می گریم

اگر زیر بارانی ام  یک چمدان و چتر کهنه دیدی

حرفی نزن و به جایی چیزی نگو.

بگذار مردمان این سوی باد و آن سوی آفتاب

در خانه هایی که چراغ هایشان پر از پروانه مُردست

در خواب نزدیک سحر

نام مرا هجی کنند.

عزیزم!

بخدا چیزهایی امشب به یادم می آید:

از حالا اگر دیدی چتر و چمدانی کهنه در کوچه می دود

و دور می شود چیزی نگو و بگذار به خاطر تو

بروم کمی چیز های آشنا بیاورم.

باور کن همین چتر سیاه

همین بلیت های کهنه

نشان غربت ماست